loading...

اشک آتش

Content extracted from http://ashkeatash.blog.ir/rss/?1738333544

بازدید : 1
پنجشنبه 24 بهمن 1403 زمان : 18:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اشک آتش

photo_2025-02-11_09-33-32_6osw.jpg

آن طرف مرز، ماشین‌ها ایستاده بودند فقط برای العماره، هیچکدام نجف و کربلا نمی‌رفتند. همه هم سواری بودند ون و اتوبوس نبود. یک راننده مسنی آمد جلو دست مرا کشید و برد کناری. فارسی را بلد بود. گفت پنج دینار بدهید نفری، برسانمتان ترمینال عمارت. متوجه شدیم عراقی‌ها به العماره می‌گویند عمارت. رفتیم. توی راه گفت که اصالتا اهوازی است و مقیم عمارت شده. در مجنون و طلائیه هم حضور داشته و نیروی اسماعیل دقایقی و رفیق صادق آهنگران بود. راست و دروغش را نمیدانم. گفتم قم می‌رویم گلزار شهدا مزار اسماعیل دقایقی را هم همیشه زیارت میکنیم. کمی‌هم حرف سیاسی ضداستکباری زدیم و از توطئه‌های آمریکا و غرب برای برهم زدن رابطه برادری مسلمین سخن گفتیم. مسلمانها اگر متحد شوند اسرائیل از بین خواهد رفت.

ترمینال العماره سوار بر ون رفتیم به طرف نجف اشرف. حدود پنج ساعت توی راه بودیم. صندلی‌های ون واقعا دمار از روزگار استخوانهای کمر و لگن و پا در می‌آورد. شب مقابل شارع الرسول پیاده شدیم و همه خستگی راه را با دیدن گنبد نورانی مولا علی از یاد بردیم. از طرف مرده و زنده زیارت کردیم. شب را در حرم خوابیدیم که البته نیمه‌های شب از سرما بیدار شدیم. دور ضریح نسبتا خلوت شده بود و توانستیم آن را در آغوش بگیریم. البته اواخر ماه صفر در اوج شلوغی هم که آمدیم بالاخره یکجوری دستمان را به ضریح مطهر رساندیم. نیم ساعت به نماز صبح حرم قیامت شد. خود عراقی‌ها هم خیلی آمده بودند. قبلا این طور نبود. اوایل که راه کربلا و نجف باز شد عراقی‌ها در ایام عادی چندان حرم را شلوغ نمی‌کردند. یاد حرف حاج قاسم افتادم که اخیرا جایی خواندم. آن اوایل ستاد بازسازی عتبات را راه انداخت. بعد مسئولان عراقی و ایرانی را به خط کرد که طرح جامعی برای توسعه اماکن مقدس بنویسید این حرمها به زودی میزبان میلیونها نفر خواهند بود. روح حاج قاسم شاد. روح همه شهدا شاد. خدا میداند این لذت زیارت از برکات حماسه و ایثار شهداست. بعد از نماز صبح راه افتادیم طرف کربلا. حرم اباعبدالله را زیارت کردیم. ترسیدم دینار کم بیاید. مقداری دیگر خریداری کردم. اما آخر سر همان 180 دیناری که از قم خریده بودم کفایت کرد. یک کاروان شمالی هم دیدیم که روحانی اش آشنا بود. وسط صحبت برای جمع با دیدن ما دست تکان داد. رفتیم و روبوسی کردیم. حرم حضرت ابوالفضل هم غوغای جمعیت بود. کمی‌آن اطراف قدم زدیم و آماده بازگشت شدیم. ماشین‌های اطراف حرم کرایه‌های سنگینی برای العماره و چذابه می‌خواستند. بعضی‌هایشان هم که اصلا اسم چذابه را نشنیده و با خسروی اشتباه می‌گرفتند. ترجیحا راه افتادیم طرف ترمینال کربلا. آنجا دوباره از سر اجبار سوار ون شدیم به العماره و تاریکی شب رسیدیم به مرز خودمان. آقای جبرائیلی آمد استقبالمان. اصرار داشت شام را میهمانش باشیم که نپذیرفتیم و راه افتادیم طرف اهواز. اهواز هتل خوبی گیرمان آمد و حمام و استراحت خوبی داشتیم به لطف خدا.

تعداد صفحات : 4

آمار سایت
  • کل مطالب : 41
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 11
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 188
  • بازدید کننده امروز : 186
  • باردید دیروز : 334
  • بازدید کننده دیروز : 335
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 534
  • بازدید ماه : 3460
  • بازدید سال : 4844
  • بازدید کلی : 89016
  • کدهای اختصاصی