چهارچوبها و حریمها تا کجا معتبرند؟ هر چیز برای خود حریم و مرزی دارد. انسان برای خود، حریم قائل است و اگر احساس کند کسی به حریم او نزدیک میشود از خود عکس العمل نشان میدهد. به طور مثال اگر در خیابانی خلوت، کسی شانه به شانه دیگری راه برود برای او ناراحت کننده و آزار دهنده است اما اگر در پیاده رویی شلوغ و پر ازدحام چنین اتفاقی بیفتد امری طبیعی جلوه میکند. مرز اعتماد و اعتقاد به حریمها چیست؟
با چه معیاری میتوان حریمیرا نادیده انگاشت یا این که آن را محترم شمرد؟ آیا همیشه باید در برابر قاعده خطوط قرمز مطیع بود؟ اصلا آیا میتوان هر حریمیرا خط قرمز محسوب کرد؟ اگر در چهارچوب یک علم، دانشجو خود را مطیع سر به زیر قواعد آن بداند هیچ گاه میتواند به یافتهای نو دست یابد؟ اگر دانشجو علم استاد را کامل و بی نقص بپندارد آیا امکان دارد که در نهایت، خود شخصیتی بالاتر از استاد بشود؟
آیا باید سرباز بی چون و چرای فرامین علمیبود؟ آیا علم حقیقتاً علم است؟ یعنی به این راحتی، حقیقت محض کشف شده است؟ به راستی علم چیست و هدف از فراگیری آن چه میباشد؟ آیا میتوان نقطه پایانی بر پیشرفت علوم ترسیم کرد؟
مگر نه آن که بین حقیقت و واقعیت تفاوتی بس شگرف وجود دارد؟
واقعیت آن است که هست و حقیقت چیزی است که باید باشد. گاه آن چه که باید، هست و آن چه که هست باید است و گاه بین این دو فاصلهای عمیق پدیدار میشود. آیا چهارچوبی که بر خلاف حقیقت باشد یا به آن رهنمون نگردد اعتبار دارد؟ آیا علم همان حقیقت است؟
طبق آموزههای اخلاقی دین، در حریم نفسانی اگر کسی مرزهای خود ساخته خویش را بشکند و در موضعی برتر، خویشتن خویش را به محاکمه بکشاند «حاسبوا قبلانتحاسبوا» در علم، اخلاق و اعتقاد راهی نو یافته و توان طی نمودن پلههای ترقی و رشد معنوی را پیدا میکند. حصار نفس باید شکسته شود آن هم با دست اراده انسان مومن که میخواهد وجودش را از حقیقت سرشار کند.
در عرصه هنر نیز سر سپردگی محض به قالبهای خشک، هیچ گاه هنرمند را ماندگار نمیسازد. باید باور داشت این هنر است که باید زاینده قوانین و قالبها باشد نه آن که خود، زاییده قالبها بشود. فنون ادبی بر اساس آثار دلنشین پیشینیان نگاشته شد و امروزیان به جبر باید تسلیم بی چون و چرای آن قواعد باشند و البته این گونه دیگر ماندگار شدن، کمیبعید به نظر میرسد.
شاید اگر نیما چند قرن پیش از این به عرصه وجود پا میگذاشت، در قرن بیستم حافظ و سعدی محکوم به نقض چهارچوبهای هنر شده و از محیط اهل فن، طرد میگشتند.
متاسفانه سر سپردگی بعضی از اهالی هنر به جایی رسیده که بی پروا به شاگردان شان توصیه میکنند دین خود را بیرون کلاس بگذارند و بعد وارد محفل شوند که هنر از نگاه آنان هدفی جز هنر ندارد و دین یعنی انسانیت مزاحم این مطالبه حداقلی است!
از منظر آنان برای رشد میتوان حیوان شد در حالی که عقل حکم میکند راه کمال، بالاتر از عالم بشر، خدایی شدن باشد و بس.
هنر یعنی نگاه فلسفی به عالم و این گونه دیگر نیاز به آراستن تخیلی ظاهر نیست. هنر، صرف بیان احساس نیست که ابراز آن از بهائم نیز ساخته است. سر سپرده به قوانین و قواعد اگر اهل حصار شکنی نباشد و معیار حریمها را نداند به منجلاب هلاکت سقوط خواهد کرد. علم نیز برای رسیدن به حقیقت است. ممکن است مکشوفات تجربی و آزمایشی بشر، گاه انسان را به حقیقت رهنمون سازد، اما لزوما معنای کشف، دستیابی به حقیقت نیست. مقام علم را باید به حقایق، (خلقت) و نه واقعیات (طبیعت) ارتقا داد.
در این تعریف، علوم تجربی هم الهی اند چرا که فعل خدا را محور کشف خویش میدانند. تعجب این جاست آنان که به "قول" خدا میپردازند به طور معمول در عمل، اعتقادی راسخ تر نسبت به آنانی دارند که "فعل" خدا را هر روز، زیر و رو میکنند.
تعجب دیگر از متولیان علم و فرهنگ است که اخبار دین پژوهی و رشد و تولید در این عرصه را در فهرست روزانه دیگر اخبار علمیرسانه نمیگنجانند.
نقل است از عارف بزرگوار آیت الله بهاء الدینی که میفرمود این چه علمیاست که استاد دانشگاه به رستوران میرود، در بشقاب او به جای مرغ، گوشت کلاغ میگذارند. او با لذت میخورد و با به به و چه چه وعده میدهد که دفعات بعد هم مشتری همین رستوران خواهد شد!
قوای حسّی به ظاهر هوشمند او علم یقین آور و «تطمئن القلوب» را به خودی خود رقم نخواهد زد. و البته که شک، علم نیست ولو مرتبه پایین آن.
علم، نور است. نور، رسالتی جز نمایاندن حقیقت ندارد که انما یخشی الله من عباده العلماء. آن چه که انسان را به خود غرّه کند چیزی جز ظلمت جهل نیست گرچه در زر ورق علم و اندیشه پیچیده باشد.
اگر واقعیت به جای حقیقت بنشیند و طبیعت به جای خلقت، علم چه درباره قول خدا باشد و چه در حیطه فعل او روشنگر نخواهد بود. و اینگونه آیا اسلامیشدن پایگاههای علمیروزی میسّر خواهد شد؟
چگونه است حوزه و دانشگاهی که باید مبدا تحولات جامعه باشند یکی گاه به خواب میرود و آن دیگری پا به کژ راهه میگذارد؟
9/11/85 قم . تاسوعای حسینی.